بین الملل حقوق بشر حوادث سیاسی

شباهت‌های ترامپ و جانسون در چیست؟

روزنامه الشرق الاوسط در مطلبی به بررسی نقاط اشتراک و اختلاف رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر جدید انگلیس، دو تن از رهبران پرحاشیه جهان، پرداخت.

شباهت‌های ترامپ و جانسون در چیست؟به گزارش پایگاه خبری احوال نیوز، پایگاه اینترنتی روزنامه الشرق الاوسط در گزارشی نوشت: پوپولیسم (عوام‌گرایی) دیگر یک شعار نیست. بلکه برنامه حکمرانی است که در چند کشور تاثیرگذار غربی در حال گسترش است و پژواک آن به کشور‌های دیگر نیز می‌رسد. آخرین محصول پوپولیسم با قدرت یافتن بوریس جانسون و تصدی نخست وزیری انگلیس جلوه‌گر شد. رویدادی این چنینی یک دهه قبل بعید به نظر می‌رسید. بعید بود یک سیاستمدار با ویژگی‌های جانسون در کشوری به قدرت برسد که قدیمی‌ترین دموکراسی غربی است. نه حزبش چنین اجازه‌ای را می‌داد -زیرا حزب محافظه‌کار بطور سنتی به میانه‌روی و گسترش فضای بحث داخلی گرایش داشت- و نه مردم انگلیس اجازه می‌دادند فردی که روحیه‌اش بیشتر به نژادپرستی نزدیک و شخصیت راستگرای افراطی است، به نخست وزیری برسد.

اما موج پوپولیسم که به لندن رسید راه‌های دیگری را برای پیروزی پیموده است. مهمترین راه همان است که دونالد ترامپ برای رسیدن به کاخ سفید پیمود. ترامپ بارزترین پوپولیستی است که با افتخار به دوستش جانسون لقب «ترامپ انگلیس» داده است. در آن سوی قاره اروپا ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، و متیو سالوینی، وزیر کشور ایتالیا، را داریم که سیاست‌های مشترکی در زمینه دشمنی با مهاجران دارند و خواهان «پاکسازی» قاره اروپاه و بازگشت به «ریشه‌های مسیحیت» هستند. هر دوی این‌ها معتقدند درهم‌آمیختگی نژادی و دینی در اروپا به خطری برای آن تبدیل شده است.

دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در توصیف «دوستش» بوریس جانسون گفت: «وی مرد خوبی است. وی قوی و باهوش است. وی را ترامپ انگلیس می‌نامند و این چیز خوبی است، آن‌ها در آنجا دوستش دارند». اینگونه ترامپ داستان پیروزی نخست وزیر جوان را خلاصه کرد.

جانسون در نخستین سخنرانی‌اش به عنوان نخست وزیر وعده «عصر طلایی جدید» را از طریق «متحد و فعال سازی انگلیس و تبدیل آن به بزرگترین کشور کره زمین» مطرح کرد. وی همچنین اهمیت خاصی برای شکوفایی اقتصادی قائل شد و بر فراتر رفتن از اقتصاد‌های اروپا در سال ۲۰۵۰ تاکید کرد. همه این نکات را جانسون با دقت انتخاب کرد که تداعی‌کننده سخنرانی پوپولیستی ترامپ است که بر «احیاء عظمت آمریکا» , «کنترل مرز‌ها» و «تحقق قویترین اقتصاد در طول تاریخ» متمرکز بود.

این نخستین بار نیست که رویکرد ترامپ و جانسون برای وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها به منظور تقویت موقعیت خود به هم نزدیک می‌شود. دوره کاری جانسون در بروکسل به عنوان خبرنگار روزنامه «تایمز» و «دیلی تلگراف» سرشار از تقلب، تحریف واقعیت‌ها و گزافه‌گوئی‌ها بود که از نخستین روزنامه اخراج شد و کار در دومین روزنامه سبب شهرت او گردید. همچنین کارنامه جانسون به عنوان وزیر امور خارجه سرشار از سوتی‌ها و لغزش‌های دیپلماتیک و مزه ریختن‌های احیانا تحریک‌آمیز شبیه به شیوه جنجالی رئیس جمهور آمریکا است.

چنین مقایسه‌ای بین ترامپ و جانسون برای طرفداران این سیاستمدار محافظه‌کار انگلیسی خوشایند نیست؛ فردی که برای خود آینده درخشانی را پیش‌بینی کرده است و در کودکی به برادرش تاکید کرد «پادشاه جهان» خواهد شد.

با اینکه جانسون از «دوستی» رئیس جمهور آمریکا استقبال و از قاموس وی اقتباس کرد و به قدرتش برای امضاء توافقنامه تاریخی تجارت آزاد با واشنگتن پس از «برکسیت» افتخار می‌کند، اما می‌داند رویکرد پوپولیستی برای جلب نظر اکثریت رای‌دهندگان در انگلیس موفقیت‌آمیز نخواهد بود و موفقیتی را که ترامپ محقق کرد به دست نخواهد آورد؛ زیرا ساختار سیاسی دو کشور متحد با یکدیگر متفاوت است.

در ادامه این مطلب آمده است: در حالی که نقاط اشتراک بین این دو مرد فراوان است، از رویکرد‌های سیاسی آتشین حاوی اهانت‌های نژادپرستانه یا دینی گرفته تا وعده‌های گسترده درباره عظمت و شکوفایی و علاقه شدید هر دو به چرچیل و شهر نیویورک، و پشت مو‌های زرد رنگ هر دو، کراوات‌های بلند و رسوایی‌های مربوط به خیانت در زندگی زناشویی، شاهد اختلافات اساسی بین ترامپ و «نسخه» انگلیسی وی هستیم.

شاید مهمترین تفاوت میان رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس این باشد که ترامپ محبوبیتش را بر اساس انتقاد از «نخبگان» سیاسی و «باتلاق» موسسات و نهاد‌های واشنگتن پی‌ریزی کرد و برای خود شهرت «نماینده ملت» در کاخ سفید ایجاد کرد که تلاش می‌کند حقوق طبقات کارگری را از «آزمندی» سیاستمداران پایتخت باز ستاند. در حالی که جانسون یک نخبه ممتاز است که به دانشکده نخبگان «ایتون» رفت و آمد داشت که بیست نخست وزیر انگلیس را تربیت کرد و قبل از اینکه در دو روزنامه معتبر کار کند به دانشگاه «آکسفورد» پیوست و هم کلاس دیوید کامرون (نخست‌وزیر پیشین انگلیس) بود و مسیر سیاسی دشواری را برای رسیدن به ساختمان نخست وزیری «داونینگ استریت شماره ده»(مقر نخست‌وزیر)  پیمود.

دومین تفاوت مهم مربوط به برنامه سیاسی ترامپ و جانسون است. در حالی که هر دو بر سر موضوع «برکسیت» اشتراک نظر دارند، بر سر مسائل مربوط به مهاجرت و بهره‌برداری از این مسائل برای تقویت احساس ملی‌گرایانه تفاوت دارند. جانسون حمایتش را از بخشودگی مهاجران غیرقانونی مستقر در انگلیس و لغو سقف مهاجرت که دولت ترزا می‌تعیین کرده، پنهان نکرد. بر این اساس جانسون کابینه‌ای را تشکیل داد که تنوع اعضاء آن منعکس کننده تفاوت نژادی در انگلیس است. جانسون همچنین از درخواست ترامپ از چهار نماینده عضو کنگره آمریکا برای «بازگشت به کشور‌های خودشان» انتقاد کرد و این درخواست را ناپذیرفتنی دانست.

با وجود تفاوت در برنامه‌های سیاسی این دو، ترامپ انتظار دارد جانسون به توصیه‌اش عمل کند و با نایجل فاراژ، رئیس حزب جدید «برکسیت»، همکاری کند که ترامپ وی را «آدم خودش» در لندن به شمار می‌آورد. ترامپ زمانی که از فاراژ در تجمع انتخاباتی‌اش در واشنگتن استقبال کرد و همچنین زمانی که به فراژ به خاطر دستاوردش در انتخابات اروپا تبریک گفت، بار‌ها این درخواست را مطرح کرد. در حالی که ترامپ و جانسون در شور و نشاط سیاسی اشتراک دارند، باور‌های سیاسی و اجتماعی ترامپ و فراژ بیشتر به هم نزدیک است.

در انتهای این مطلب آمده است: آزمون واقعی پیش روی رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر جدید انگلیس به میزان موفقیت جانسون در اجرا «برکسیت» و خارج کردن انگلیس از اتحادیه اروپا در آخر اکتبر آینده و انتقال به امضاء توافقنامه تجارت «عادلانه» بین آمریکا و انگلیس بستگی دارد.

انتهای پیام/*

نظرات
0 0 رای ها
Article Rating
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کرامت سلیمی

حقیقت ان چیزی نیست که نوشته می شود و یا گفته می شود بلکه حقیقت همان چیزیست که می خواهند ان را مخفی کنند.

قدرت از لوله اسلحه بیرون می اید.

در تمامی کشورهای جهان دولتهای پنهان که گروهی از نظامیان هستند وجود دارد که از طرق گوناگونی جامعه را اداره و کنترل می کنند.

این دولتهای پنهان برای پیشبرد سیاستهایشان فردی را به عنوان رییس جمهور (ودر بعضی کشورها نخست وزیر و یا صدر اعظم و یا پادشاه) در ظاهر به عنوان نماینده مردم در راس امور اجرایی قرار می دهند.

این موضوع شامل کشور امریکا نیز می شود.

همان گروهی که ترامپ را به عنوان رییس جمهور امریکا انتخاب نمودند مشخص می کنند که ترامپ باید چه سخنی بگوید و چه کاری انجام دهد.

این دولتهای پنهان تا زمانی قدرت دارند که ملتها در جهل و نادانی به سر برند.

دولتهای پنهان با استفاده از جهل و بی خبری ملتها هرجور اراده کند جامعه را مهندسی و هدایت می کنند و تا جایی که بتوانند بحرانهای اجتماعی و مخصوصا” جنگها را به ملتها تحمیل می کنند. و هیچ تمایلی ندارند که بحرانها فروکش نمایند و تا می توانند بحرانها و جنگها را کش و قوس می دهند.

هیچ جا به اندازه سازمانهای نظامی دروغ پردازی و بزرگنمایی در مورد قدرتشان نمی کنند و سعی می کنند با تبلیغاتشان بیشترین ترس و وحشت را در دل ملتها ایجاد نمایند.

تا جایی که سازمانهای نظامی امریکا حدود ۸ دهه با تبلیغ سلاح خیالی و دروغینی به نام بمب اتمی بیشترین ترس و وحشت را در دنیا ایجاد کردند.

و فیلمها و سریالهای زیادی را برای باور دادن بمب اتمی به ملتها ساختند که یکی از سریالهای شاخص انها در این زمینه سریال ۲۴ می باشد.

مسلما” اگر امریکا چنین سلاحی داشت اینقدر با تهدیدات بیهوده تحقیر نمی شد .

واقعیت این است که اعتبار تهدیدهای امریکا از بین رفته است. چون قادر نیست چیزی به عنوان سلاح اتمی را به عنوان اسلحه برتر رونمایی کند.

کار مقامات سیاسی امریکایی فقط تهدید توخالیست. تصمیم گیرنده نظامیان پشت پرده هستند.

حتی در کشور خودمان نیز چنین است.

مثلا” در یک کشور اروپایی یک خبرنگار از اقای ظریف در باره تصمیم دولت اقای روحانی برای بستن تنگه هرمز سوال کرد و اقای ظریف گفتند که در مورد بستن تنگه هرمز بخش نظامی کشور تصمیم می کیرد.

دولت پنهان امریکا در هیچ جنگی تمایل به پیروزی سریع ندارد و با طولانی کردن جنگها اهداف خود را پیش می برند.

این دولت پنهان امریکا برای حکومت بر کشور و مناطق تحت سلطه اش نیاز به این دارد که هر از گاهی در منطقه ای از جهان ببری کاغذی بسازد و جنگ طولانی مدتی که خودش ان را کنترل و اداره می کند راه بیندازد .

یکی از سخت ترین کارها برای هر دولت پنهانی کنترل نظامیان زیر مجموعه است. از دید دولتهای پنهان اگر نظامیان بیکار باشند بعد از مدتی به عنوان یک رقیب و یک خطر برای انها تبدیل می شود.

این است که با راه اندازی جنگهای طولانی نظامیان را درگیر نموده و همچنین رقبایشان نیز در حین این جنگها حذف خواهند شد.

یک نمونه حمله شوروی سابق به افغانستان بود.

شوروی به این بهانه که طبق وصیت پطر کبیر باید شوروی به ابهای ازاد دسترسی پیدا کند به افغانستان حمله کرد و برژنف رهبر شوروی می گفت که نظامیان کشورش باید چکمه های خودشان را در ابهای ازاد بشویند.

اما شوروی ۱۰ سال تمام نظامیانش را در کوه ها و بیابانهای افغانستان با تعدادی چریک فاقد پشتیبانی هوایی و ماهواره ای درگیر نمود و بعد از ۱۰ سال با خفت و خواری نظامیانش که اکثرا” یا معتاد شده بودند و یا قاچاقچی مواد مخدرو همچنین قاچاقچی اسلحه

به کشورشان برگشتند.

در صورتی که اگر هدف رسیدن به ابهای ازاد بود باید بلافاصله بعد از اشغال افغانستان ، کشور پاکستان را نیز اشغال می کرد و به این طریق به وصیت پطر کبیر عمل می نمود.
چرا باید نظامیان شوروی ۱۰ سال با چریکهای افغانی در گیر شود و با وجود ادعای ابرقدرتی و داشتن بزرگترین زرادخانه به اصطلاح اتمی شکست بخورد.

همین موضوع نشان می دهد که کشور شوروی یک ابرقدرت دروغین بوده است و هماهنگ با امریکا برای گرفتار کردن و کنترل نظامیانش وارد افغانستان شده بود.

جالب است که در طی جنگ افغانستان تعداد زیادی از ژنرالها و نظامیان عالیرتبه شوروی نیز کشته شدند بدون انکه مستقیما” در مناطق جنگی حضور داشته باشند.

واین همان سیاستیست که رقبا در طی جنگ حذف می شوند.

در نمونه دیگری مدتی پیش اقای دکتر لاریجانی رییس مجلس گفتند که در جنگ جهانی دوم امریکا عمدا” نیروی دریایی خود را در مسیر ژاپنیها قرار داد تا توسط ژاپنیها نابود شوند. و به همین بهانه وارد جنگ با ژاپن شد.

ترامپ عملا” هیچ اختیاراتی ندارد و فقط یک مجری سیاستها و دستورات است.

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x