روایت ۵۰ سال تدریس ریاضی و زندگی معلم اصفهانی
احمد مهربد پیشکسوتی است که بسیاری از دانشآموزان شهر اصفهان، از دهه ۴۰ تا ۸۰ نام او را بهخاطر دارند؛ وی از گذران عمر خود در این زمینه احساس خوشحالی میکند؛ مصاحبه اجمالی با دبیر پیشکسوت اصفهانی را در ادامه میخوانید.
درود فراوان جناب آقای احمد مهربد، خودتان را معرفی کنید.
با نام و یاد خدا. سلام! بنده احمد مهربد هستم؛ در سال ۱۳۱۸ در اصفهان متولد شدم؛ تحصیلات ابتدایی را در دبستان قدسیه در خیابان ابنسینا گذراندم و در مراحل بعدی سیکل و دیپلم گرفتم. در سال ۱۳۴۱ استخدام آموزش و پرورش شدم و سپس حین کار، در رشته ریاضی لیسانس گرفتم.
شیرینترین تجربه معلمی شما چه روزی بوده است؟
در هر روز معلمی من، فقط شیرینی و عشق جریان داشت؛ پدرم دو نکته را آویزه گوش من کرد؛ اول اینکه «بچهها مقدس هستند» و ازاینرو، من هیچگاه بدون وضو سر کلاس نرفتم و دوم اینکه «با بچهها مهربان باش و هیچگاه آنان را کتک نزن.» در آن زمان تنبیه بدنی رایج بود، اما من هیچگاه این کار را نکردم و هیچ دلیلی نمیتوانست باعث عصبانیت من شود.
روزی ناظم مدرسه نبود و من باید این مسئولیت را قبول میکردم؛ چوب درخت اناری به من دادند و گفتند هرکس تأخیر داشت را بزن. ناگهان دیدم یکی از دانشآموزان، نیم ساعت دیرتر آمد؛ نگاهی به او کردم، کت بزرگی به تن داشت و دمپاییهایی از جنس لاستیک ماشین به پا کرده بود. وقتی چوب را بالا بردم، ناخودآگاه صدای پدرم در گوشم پیچید و چوب را روی پای خود نشاندم و به او گفتم که سر کلاس برود. سال ۱۳۵۹ که او را دیدم گفت صاحب چندین کوره آجرپزی در اصفهان و قزوین شده است و این خاطره را به یاد من آورد. از این بابت بسیار خوشحال شدم. میخواهم بگویم که هیچکدام از کارهای یک معلم، دور از چشم دانشآموزان نمیماند و بچهها بیشتر از هرکسی متوجه مهر و محبت و خشم و کینه معلم میشوند.
بیشتر در کدام مدارس فعالیت کردهاید؟
در مدارس زیادی تدریس کردهام؛ مثل مدرسه ادب، صارمیه، مفتح، هاتف و شهید رجایی. اما نکتهای که وجود دارد این است که همواره داوطلب میشدم تا در مدارس محروم و کمبرخوردار فعالیت داشته باشم؛ مدارسی که معلمان کم و دانشآموزان فقیر زیادی داشت و من از اینکه به آنها خدمت میکردم خوشحال بودم.
باتوجهبه اینکه شما در زمان جنگ معلم بودید، خاطرهای از آن دوران دارید برایمان تعریف کنید؟
روزی از یکی از شاگردانم خواستم تا یک مسئله ریاضی را پای تابلو حل کند؛ در کمال ناباوری دیدیم که از روشی جدید برای حل مسئله استفاده کرد، چنانکه راهحل نُه خطی را در شش خط خلاصه کرد. من ایشان را بسیار مورد تحسین قرار دادم و گفتم چهبسا تو بهتر از من عملکردی! چندی گذشت و روزی این شاگرد رو به من گفت: «آقا ما میخواهیم به جبهه برویم.» این جمله او، حکم آخرین خداحافظی را داشت چراکه چند ماه بعد، خبر شهادتش را شنیدیم. پس از شهادت او، عکسش را در جای خالی نیمکتش گذاشتم. نهتنها او، بلکه بسیار دیگر از همکاران فداکار و شاگردان بااستعداد من، با عشق و صداقت تمام، به جبهه رفتند و شهید شدند.
گفتید که هیچگاه در طول سالهای معلمی خود عصبانی نشدید و هیچوقت تنبیه بدنی نداشتید، واکنش شما در مقابل شیطنتهای دانشآموزان چه بود؟
به عقیده من، شیطنت سر کلاس فقط میتواند دو دلیل داشته باشد: دلیل اول اینکه دانشآموز اصلاً درس را نمیفهمد و واکنش را بهصورت شیطنت نشان میدهد و دلیل دوم اینکه درس، خیلی برایش ساده و پیشپاافتاده است که در هر دو موقعیت، این معلم است که باید مهارت داشته باشد و از هنر رندانهاش برای جذب شاگردان استفاده کند. کلاس درس باید بهگونهای باشد که دانشآموزان از اول تا آخر درگیر جریان یادگیری باشند و خسته نشوند.
اگر به عقب بازگردید، آیا دوباره معلمی را انتخاب میکنید؟
اگر هزار بار دیگر به عقب برگردم، باز هم معلمی را انتخاب میکنم و روزبهروز بر این امر مصممتر میشوم؛ حالا بعد از سالها خدمت به بچههای این مرزوبوم به هرکجا که پا میگذارم ثمره تلاشهایم را در قالب انسانهایی موفق میبینم. وقتی میبینم یک جمله یا یک حرکت کوچک من چه تأثیری روی شاگردانم داشته است تمام خستگیهایم در میرود. برای مثال روزی در یکی از بیمارستانهای تهران جراحی داشتم و فهمیدم که رزیدنت آن بخش، از شاگردان من بوده است. اینطور، معلم ثمره تلاشهایش را جلوی چشمش میبیند.
باتوجهبه اینکه در آستانهی انتخاب رشته دانشگاهها هستیم، آیا به کنکوریها توصیه میکنید که این حرفه را برگزینند و قطره کوچکی از دریای معلمی شوند؟
سه چیز را مردم باید خوب بدانند و این را در وجودشان نهادینه کنند. اول اینکه پول، همهی زندگی نیست و فقط یک وسیله است. دوم اینکه خوببودن، انسان بودن و جوانمرد بودن است که مهم و ماندگار است وگرنه دانشگاه را که همه قبول میشوند؛ و سوم اینکه، تنها عشق است که باعث میشود شما بتوانید سختیهای یک مسیر را تحمل کنید و ادامه دهید.
پس اگر کاری را عمیقاً دوست ندارید واردش نشوید. معلمی با تجارت فرق میکند. معلمی فقط عشق است و دوستداشتن، اگر غیر از این باشد خستهکننده است. من چنان علاقهمند به این حرفه بودم که حتی روزهای پایانی اسفندماه، درحالیکه تمامی مدارس تعطیل شده بودند، مشغول درسدادن بودم و لحظهای از پای نمینشستم.
چه توصیهای برای مسئولین آموزش و پرورش دارید؟
بچههای ایران خیلی باهوش و بااستعداد هستند و اگر زمینه و امکانات مناسب برای آنها فراهم شود، در همهجای دنیا میتوانند زبانزد باشند. درد است که یک دانشآموز به دلیل فقر نتواند درس بخواند چراکه فرزندان ما لایق بهترینها در زمینهی آموزش هستند. خواهش میکنم در این زمینه، همهی تلاش و همت خود را به کار بگیرند.
سپاس بیکران از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید. مشتاقانه منتظر شنیدن توصیههای پایانی شما برای جامعه معلمان هستیم.
خودسازی ارزشمندترینِ چیزهاست! یک معلم قبل از هر چیز، باید خودش را بسازد و با هدفهای عالی و نیت خالص سر کلاس برود. خطاب به معلمان عزیز میگویم که اگر صبح سر کلاس میروید، نیتتان این باشد که بگویید خدایا، بر زبان من چیزی جاری کن که به نفع بچههای کشورم باشد. همهی شما را به خدای بزرگ میسپارم.
گفتنی است این مطلب نخستینبار در شمارۀ ۲۴۹ نشریۀ پرتو مهر (شهریورماه ۱۴۰۲) منتشر شده است.
مهدی جمشیدی
انتهای پیام/*